خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

ای رد شده از پاییز هنگامه ی باران ها (بتول مبشری)


تبعیدی

*

ای رد شده از پاییز هنگامه ی باران ها
برگرد که جان دادم در دامن طوفان ها

بعد از چه تو ماند از من دُرنای نگون بختی
بی دانه و بی لانه مصلوب زمستان ها

ای شانه ی آرامش هنگام عبور از درد
بعد از تو زنی سرکش مغلوبه ی طغیان ها

چون کافه ی دلگیرم بی تو پُرم از سایه
تعطیلم و متروکه با قهوه و فنجان ها

ای رفته از آغوشم با همهمه ی تردید
حالا من وُ تنهایی سرخورده ز پیمان ها

من بی تو پر از زخمم سودازده ای رسوا
تبعیدی بی نامی وابسته به زندان ها

ای ماه شب دلگیر در حوصله ی برکه
زخمی ست پلنگ تو تن داده به عصیان ها

بعد از تو درون من صد راهبه ی پرهیز
بی موعظه و زنار بی پاپ و واتیکان ها

ای گم شده در پاییز از فاصله ها برگرد
برگرد که جان دادم در جمع پریشان ها


بتول مبشری 
http://www.shereno.com/30441/41157/344699.htm

مگر آن تنگ دلی ها نگذشت ؟(بتول مبشری)


میگذرد
*
مگر آن تنگ دلی ها نگذشت ؟
حسب حالی همه رسوا نگذشت ؟

جام هایی که پرو خالی شد
بوسه و هق هق از اینجا نگذشت ؟

مگر از شدت باریدن اشک
سیل و سیلاب سراپا نگذشت ؟

مگر از عشق نمردی پس از آن
موسم حال بدی ها نگذشت ؟

مگر از آتش مرداد جنون
فصل تب کردن خرما نگذشت ؟

*
این یکی هم بخدا
می گذرد ..........


بتول مبشری 
http://www.shereno.com/30441/37271/294922.html

تنها تو میدانی و من از آنچه در باران گذشت(بتول مبشری)


عصیان

**
تنها تو میدانی و من از آنچه در باران گذشت
از آنچه زیر چتر تو هنگامه ی عصیان گذشت

تنها تو میدانی و من از قیل و قال آسمان
از ماجراز حادثه ازهر چه در طوفان گذشت

تنها تو میدانی و من این راز بین ما دوتاست
از سیل و سیلاب جنون از هرچه از دامان گذشت

تنها تو میدانی و من دیوانگی ها کرده ایم
درگیروداروسوسه کار از تب و درمان گذشت

تنها تو میدانی و من از آنچه در باران گذشت
از آنچه زیر چترتوا هنگامه ی عصیان گذشت

 

بتول مبشری

http://www.shereno.com/30441/37271/301427.html

خسته شدم از مسیر...فاصله ها بیشتر (بتول مبشری)


صید
**
خسته شدم از مسیر...فاصله ها بیشتر
قطب شمال و جنوب ... حادثه ها بیشتر

رخوت اندام من وحشی چشمان تو
این همه جنگ و گریز بغض و بلا بیشتر

دل به چه خوش کرده ای قصه صیاد و دام ؟
هرچه شکارم کنی وسوسه ها بیشتر

باور گرگ دلت آهوی دل داده بود
صید تویی عاقبت جورو جفا بیشتر

پای بکن در رکاب روی بپوشان بیا
کاش بدزدی مرا خاطره ها بیشتر

روز شمار توام تا که پریشان شوی
مستی آغوش تو شور و نوا بیشتر

زمزمه بالا گرفت گوش کن این قصه را
بوسه ی جا مانده از حال شما بیشتر ...



بتول مبشری 
http://www.shereno.com/30441/37271/290388.html

چه کسی راه خطا رفت تو بودی یا من(بتول مبشری)

 

تو بودی یا من

چه کسی راه خطا رفت تو بودی یا من
پی هر بی سرو پا رفت تو بودی یامن ؟

چه کسی سر به حیاط دل همسایه کشید
لیکن از راه جفا رفت تو بودی یا من ؟

آن که پالان محبت به سر دوشش بود
به حراجش همه جا رفت تو بودی یا من ؟

سر پر شور دلم خورده به سنگ و تو بگو
سنگ این خاطر بیمار تو بودی یا من ؟

آن همه هرزه علف را چه کسی رونق داد
دست هرجایی تبدار تو بودی یا من؟

تو مرا سنگ زدی بال و پرم را چیدی
کفتر چاهی بی بال تو بودی یا من ؟

به جنونم تو نشاندی تو کشاندی زین عشق
بانی آن همه آزار تو بودی یا من ؟ .........



بتول مبشری

http://www.shereno.com/30441/37271/289240.html