خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی
خوشه های شعر(بتول مبشری)

خوشه های شعر(بتول مبشری)

شعر و ادب پارسی

نمیدانستم که میگریزی(بتول مبشری)


دلتنگی
*
نمیدانستم که میگریزی
نمیدانستم که میمانم
تنها ...مبهوت ....
در سکوت وهم اور
ثانیه های پرشتاب
نمیدانستم که حتی
بغض
جواب اینهمه دلتنگی را نمیدهد
نمیدانستم که پاییز در راه است
با باران های ممتد
با ابرهای سیاه
که تا همیشه ی بودنم
تا نهایت تا خدا
نقاش خیسی بی امان 
برای همه فصلهای
چشمان من باشد
نمیدانستم از چشمان سنگی تو
تا بغض همیشگی من
فاصله اینهمه کوتاه است
نمیدانستم که ماندن
یعنی درد کشیدن
یعنی التماس و ضجه
یعنی تهی شدن
من نمیدانستم ..............

 


بتول مبشری


http://www.shereno.com/30441/27050/223384.html

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.