-
نمیدانستم که میگریزی(بتول مبشری)
دوشنبه 14 دی 1394 22:58
دلتنگی * نمیدانستم که میگریزی نمیدانستم که میمانم تنها ...مبهوت .... در سکوت وهم اور ثانیه های پرشتاب نمیدانستم که حتی بغض جواب اینهمه دلتنگی را نمیدهد نمیدانستم که پاییز در راه است با باران های ممتد با ابرهای سیاه که تا همیشه ی بودنم تا نهایت تا خدا نقاش خیسی بی امان برای همه فصلهای چشمان من باشد نمیدانستم از چشمان...
-
حافظ برس به فریاد(بتول مبشری)
دوشنبه 14 دی 1394 22:46
درد دل با حاقظ * حافظ برس به فریاد بی جام و باده و می کندند ریشه ها را اندوه و غصه از پی گفتی ندیدی از عشق خوشتر در این خرابات یک یادگار بر جای از مرز شام تا ری حاقظ خبر نداری دیگر نمانده بر جا زان عشق ها نشانی حتی به ناله نی حافظ به روح پاکت سوگند عاشقی مرد راهی بزن به اهی با نغمه ها پیاپی بتول مبشری...
-
من دلم برکه ارام نوازش ها بود(بتول مبشری)
دوشنبه 14 دی 1394 22:43
خواب نما * من دلم برکه ارام نوازش ها بود تو ولی زاده طوفان بودی خواب من خواب اقاقی ها بود تو ولی باد زمستان بودی خفته بودم ارام بی صدا در صدف نازک تنهایی خویش بی خبر از نفس سرد خزان بیخبر از مه دلگیر شب بارانی خواب ماهی ها را می دیدم توی یک قصر بلور وسط برکه نور امدی خواب نمایم کردی بی سبب سر به هوایم کردی به دلم رعشه...
-
خواب دیدم امدی افسوس تعبیری نداشت (بتول مبشری)
دوشنبه 14 دی 1394 22:38
خواب ** خواب دیدم امدی افسوس تعبیری نداشت دل برایت تنگ بودودیده تقصیری نداشت خواب دیدم مهربان و عاشقی همچون قدیم باز هم از عشق میگویی و از عطر نسیم اشکهایم را بدستت پاک کردی...خواب بود عاشقت در خواب هم از عشق تو بیتاب بود خواب دیدم بوسه هایت رنگو بوی یاس داشت دستهایت گرم بودو معنی احساس داشت دیدمت در خواب همراه قدم...
-
ایستاده ام بی هویت و بی نام(بتول مبشری)
دوشنبه 14 دی 1394 22:35
بی نام ** ایستاده ام بی هویت و بی نام سرکش و ناکام در مسیر دردناک های همیشگی چند بار بمیرم برای اثبات زنانه های احساسم تا برای باورهایت شناسنامه بگیرم به نام یک زن همان که هستم نه آن که به سنگش میکوبی تا شکل باور تو شود من برای این بی نام شناسنامه میخواهم برای زنی که ترجیح میدهد همخوابه فکر های تو باشد تا خلوت نشین...
-
باز هم باران گرفت(بتول مبشری)
دوشنبه 14 دی 1394 22:32
باران * باز هم باران گرفت سوز شعرم ساز شد شیونی بر خاطرات در دلم آغاز شد باز اشک آسمان راه اشکم راگشود یاد یاری بیوفا خنده هایم را ربود آه باران میزند دمبدم بر شیشه ها خاطراتت میرسند از در و بام و هوا من بدون تو تهی درهجوم یادها تو ولی آرام و رام در مسیر بادها ........ بتول مبشری...
-
با من بیاویز ای عطر شباویز( بتول مبشری)
دوشنبه 14 دی 1394 22:29
با من بیامیز ** با من بیاویز ای عطر شباویز مهتاب مهرت بر پیکرم ریز چون رعدو رگبار بر من فرو بار ای خواب شیرین / ماه دل انگیز باران چشمت شعری لطیف است چون چشمه نور/ افشان و گلریز چون موج دریا پرشور وسرکسش میلی به ساحل در من برانگیز ای سبز جنگل / ای ابی مهر ای راز شبنم با من بیامیز بتول مبشری...
-
آرزو دارم که باشم زیر سقف خانه ی تو(بتول مبشری)
دوشنبه 14 دی 1394 22:26
از ستاره تا سپیده ** آرزو دارم که باشم زیر سقف خانه ی تو جام مینای تو باشم پر کنم پیمانه تو آرزو دارم که هر شب مست و مدهوش تو باشم از ستاره تا سپیده من در آغوش تو باشم آرزو دارم که باشم همسفر با لحظه هایت سبز گردم مثل جنگل از حریر بوسه هایت آرزو دارم که باشم ماه شبهای خیالت مهر و مهتاب تو باشم در حریم خواب هایت آرزو...
-
شبیه خودم نیستم این روزها(بتول مبشری)
یکشنبه 13 دی 1394 18:00
آن زن * شبیه خودم نیستم این روزها تو که نمیدانی شبیه یک شب تاریک شده ام یا که دریای پر موج و طوفانی مدام از خودم سوال میکنم که هستی تو ؟ خودم جواب میدهم به خودم سایه ای محو پنهانی غریبه ام غریبه ای ناشناس که میکوبد مدام بر سر خاطره هایش از سر پشیمانی به عکس های بی رنگ خیره میشوم دوباره با اندوه که این زن چگونه میخندد...
-
دلم برای دلت تنگ میشود گاهی(بتول مبشری)
یکشنبه 13 دی 1394 17:54
کفتر چاهی * دلم برای دلت تنگ میشود گاهی اگرچه دیگر این دل تنگ را نمیخواهی چگونه بود که راویان قصه میگفتند به چاه خودش همیشه عازم است کفتر چاهی بتول مبشری http://www.shereno.com/30441/30663/244847.html
-
دامنم بوی سیب میدهد ..... آدم!!!( بتول مبشری)
یکشنبه 13 دی 1394 17:52
وسوسه ی * دامنم بوی سیب میدهد ..... آدم!!! بیا برویم از این بهشت وسوسه گر مرا چکار با سیب چیدن یا که سیب دزدیدن هنوز تو آدمی و بد نشدی برای حوای دلت هنوز معجزه ای تو راچکار به وسوسه یا که لبهای شیطانی تو را چه به آغوش های پیدا و پنهانی تو را چه به هر روز به آستان یکی بودن به بستر این و آن پناه بردن مدام دل پیمودن به...
-
های دل های قشنگ(بتول مبشری)
یکشنبه 13 دی 1394 17:41
های ...دل ها های ....... دل های قشنگ دل به سودای دلی خوش نکنید به هوای هوسی بی فرجام حال تنهاییتان بیهده ناخوش نکنید من به این آتش سوزنده بسی سوخته ام به نگاهی پرافسون و فریب روزگاری من هم چشم رویا و غزل دوخته ام او که میگفت تو را میخواهم هرزه دل هرزه سری بیش نبود دل هرجایی و اهریمنی اش مایه ی دردسری بیش نبود های...
-
دل نوشتم دل نوشتم میخری ؟(بتول مبشری)
یکشنبه 13 دی 1394 17:32
دل * دل نوشتم دل نوشتم میخری ؟ حال رسوای دلم را می بری ؟ دل نوشتم تا دلت شیدا شود مست و بی پروا ی این لیلا شود دل نوشتم تا سراپا دل شوی موج دریای مرا ساحل شوی دل نوشتم دل نوشتم دل بخوان شعر دل کوکی از این شاعر بخوان باز می کوبد سرم را یاد تو وای از آن احوال بادا باد تو همچنان بی بندوباری یار من ؟ دیگری را دوست داری...
-
دامنی بذر مهر پاشیدم(بتول مبشری)
یکشنبه 13 دی 1394 17:29
تاراج * دامنی بذر مهر پاشیدم هوای خوب بهار بود و موسم کاشت به انتظار رویش جوانه ها ماندم تموز سرکش تابستان وموسم داشت علف های هرز جوانه های مرا کشتند خزان رسیده بود و موسم برداشت بتول مبشری http://www.shereno.com/30441/30663/241456.html
-
ای آینه ی راستگو ( بتول مبشری )
چهارشنبه 6 آبان 1394 17:22
آینه * آینه ای آینه ی راستگو وبرای خاطر من کمی دروغ بگو بگو که پانزده ساله دخترکی شیرین و زیبایم بگو که هنوز بهار میتراود از سراپایم بگو که دو چشم سیاهم لطیف مثل باران است بگو که جنگل موهایم آشفته و پریشان است تو هم اتاقی بسیار سال های منی تو آینه تصویر واگویه ی خیال های منی به من بگو هنوز هم گه به گاه میخندم بگو که...