آدم
خیال داشت
بهشت را بگذارد و برود
آدم
دلش گناه های جهنمی میخواست
بوسه های جهنمی
آغوش های جهنمی
آدم
خیال داشت
شیطان را از رو ببرد
از بس که شیطان شود
آدم به سرش خیال حواها داشت
حوای بینوا نمی دانست
آدم با شیطان تبانی کرد
هم قسم شد
حوا به عشق آدم وسوسه شد
سیب را خورد
لبخند شیطان را ندید
برق چشمهای آدم را نیز
از بهشت
رانده شدند
آدم
حوا را تنها گذاشت
تمام راههای نرفته را رفت
و تن داد به هر چه گناه نکرده
آدم
آدم بود دیگر....
بتول مبشری